عزیز دلم، ستایش عزیز دلم، ستایش ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره
وبلاگ عزیزترینموبلاگ عزیزترینم، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

❀◕ ‿ ◕❀چشمهای ستایش چشمه زندگی❀◕ ‿ ◕❀

کودکی ات را دوست دارم

                                                                کودکی ات را دوست دارم  ... هر بار که لبخند می زنی سادگی نگاهت را به خاطر می سپارم تا مبادا فراموش کنم شیرینی لبخندت را ...  و هر گاه که بهانه ای داری غنچه های سرخ لبت  غمی به اعماق قلبم می نشاند که هیچ اندوهی  ...
13 تير 1391

خدایا شکرت

  دخترکم روز به روز شیرین تر می شی و هر روز که میگذره ما رو بیشتر وابسته خودت می کنی وقتی صدای خنده هات و آواز خوندنات تو فضای خونمون می پیچه وقتی با صدای پر از نیاز می گی مامام  وقتی در آغوشم میگیرمت و از ته دل بغلم می کنی و می خندی حتی وقتی شیطونی می کنی  و سفرمونو میکشی و اونو  می ریزی و نگاه شیطنت آمیز می کنی و زیرکانه می خندی دستامو می برم بالا و می گم: خدای مهربونم هزار بار شکرت شکرت که فرزندی عطا فرمودی که سالمه و داره به همه جا سرک می کشه  شکرت که ...... آخه خدای مهربون کدوم یکی از نعمتات رو شکر کنم ؟ خوبیهایی که در حقمون کردی خیلی زیاده و با نو...
11 تير 1391

دخترم:

    به پاکی چشمانت قسم دوستت دارم. به خدا خیلی دوستت دارم . تو همه وجود من ، زندگی ام و تمام هستی منی آری تو دنیای منی.   ...
10 تير 1391

مرا ببخش دخترم

عسل مامان : مامانی رو ببخش برای کم حوصلگی هاش مامانی رو ببخش برای ناراحتی هاش مامانی رو ببخش اگه یه وقت صدام بلند شده آخه تو غنچه گل سرخ منی تو خورشید زیبای دلمی تو شبنم رو گلبرگهای قلبمی تو عزیزترینی تو بهترینی    ...
8 تير 1391

کارهای ستایش توی 10 ماهگی

  دخترکم امید زندگیم  روزهای قشنگی رو که پشت سر میزاری  یکی از قشنگترین لحظات رو داره برای ما یادگار میزاره  روزهایی که من وقتی فکرش رو می کنم که تو داری بزرگ می شی و خانم می شی    من دلم برای شیرین کاریهات تنگ میشه، لحظه به لحظش  رو به جونم می خرم و تو ذهنم براشون یه جای طلایی باز می کنم و می دونم که هیچ وقت از یادم نمی ره.         توی رقصیدن همچین حرفه ای شدی   دو تا دستتو بالا می بری و می رقصی     گاهی  اوقات هم وسط رقص شروع به دست زدن می کنی و رو به  بقیه می گی دس ...
7 تير 1391

عکسهای ستایش در 10 ماهگی

  تازه می تونستی دستت رو بگیری به جاهای بلند و بایستی   روزی که با بابایی رفتی پارک آخرین عکس بدون گشواره اولین عکست بعد از اینکه گوشهات رو سوراخ کردیم با سبا سوار سه چرخه سبا افتادن بعد از اینکه کنار مبل ایستادی   تمرین می کردی واسه چهار دست و پا رفتن     این عکسو با سبا یه شب که اومدن خونمون گرفتی ...
7 تير 1391

10 ماهگی ستایش

  نوه همسایه مامان جون اسمش ابالفضله یه ماشین شارژی داره که هر وقت میاد خونه مامان بزرگش میاد دنبالت و تورو توی ماشینش می نشونیم و اونم یه دستش رو می اندازه دور کمرت و یه دستش و به فرمون می گیره و توی کوچه با هم بازی می کنید و گاهی وقتها  هم روی لپت یه بوس  می کنه .   سبا یه سه چرخه داره که وقتی میریم خونه مادربهش اشاره می کنی و بابا کاظم تو رو می گذاره روی صندلی و سبا پشت سرت میشینه و بابا هلتون میده و شما دو تا هم کلی ذوق می کنین.   چند روزمرخصی گرفتم ورفتیم خونه خودمون ( از عصر ١١ خرداد تا ١٥)وقتی با بابا هستی خیلی خوشحالی و خیلی شیطنت می کنی ...
7 تير 1391

وازه های ستایش در 10 ماهگی

                                                                                      تََت  تََت : تتی ( دالی موشه)َ دَردَر( واسه بیرون رفتن) تا تا : تاب تاب  وو وور : صدای ماشین اَاَاَ : الله...
7 تير 1391

چشمهای زیبا

  یگانه دختر زیبایم ،ستایش عزیزم : وقتی چشمهای زیبایت را به چشمهایم میدوزی و برق زیبای هوشیاری ات را حس میکنم گل بهشتی من ...باران عشقت را میطلبم...تا بی چتر...قدم بزنم در زیر بارش بی امان احساست ... و خیس شوم از عشق....از حس قشنگ بودن....اشک میبارد و قلبم هزار بار مینوازد ... ستایش زیبای من بیشتر از دنیا دوستت دارم ...
6 تير 1391

نیایش

  خداوندا گل زیبایم را به دستان پر مهر تو میسپارم تا بهتر از من آنگونه که شایسته وجود شکننده اش است از او نگهداری کنی... و من را وسیله ای قرار دهی تا بتوانم دخترکم را از گزند بلاهای کوچک و بزرگی که در انتظارش هست در امان دارم... ...
4 تير 1391